این اولین تلاش من در سرودن شعر سیاسی است، به بزرگی خود کوچکی وزن عروضی و قافیه را ببخشید. از نظرات شما دوستان استقبال میکنم. تقدیم به جنبش سبز و همه سبز اندیشان:
بی حوصله بودیم در این مُلک غریب
مُلکی پراز تضاد و نیرنگ و فریب
همه افسوس میخوردند، لیکن کس
نبود مرد و نشد فریاد رس
مردمان خواستار تغییر بودند، اما آه
افسوس که بود همه شب، و روز کوتاه
ناگه ز دل شب کسی چراغ برافروخت
بر لب تک تک مردمان لبخند بدوخت
همه دوست و صمیمی و شاد و سلامت
سبز شد نمادش، V هم علامت
امید دمید در دل و روح جامعه
نشانی نبود به ظاهر از عمق فاجعه
همین که انتخابات آغاز کردند
گویی قفل قفس را باز کردند
همه دست در دست هم و با مهربانی
دادند رایشان به آن کس که دانی
به صندوقها که رفت رایها، عوض شد
به ناگاه سرصدایی اندر جرس شد
همه پر ز امید و جانها بر کف
شهیدها دادند به نظام ناخلف
ایستادند و ز جایشان تکان نخوردند
هر چند ز ایستادگی نداها مردند
سهرابها چه خواستند مگر جز رایشان؟
چرا تاختند بر ما چون آتشفشان؟
هر آن کس که خ.ر. را بندگی کرد
انسانیت را باعث شرمندگی کرد
هر آنکس که ا.ن. را بویید و کیف کرد
شعور آدمی را دانید که حیف کرد
سقوط است سرنوشت همه زورگویان
و پیروزیست از آن سبز پویان
به امید پیروزی
No comments:
Post a Comment