خاطرم هست در گذشته ای نه چندان دور، قبل از انتخابات، قبل آغاز حرفهای انتخابات و قبل از معرفی کاندید ها، مردم چه سرد بودند، چه بی تفاوت و نا امید، بارها خود با چشمان خود دیدم که میگرفتند و میبردند به بهانهٔ ارشاد و همه نظارهگر بودند!
کسی دم نمیزد و اعتراضی نمیکرد، همه به فکر این بودند که گلیم خود را از آب بیرون کشند و کار کنند تا نانی به کاف آرند و به غفلت بخورند. یادم آید هر کس در پی کار خویش بود و همسایه ز همسایه بی خبر، دوست از دوس بی خبر و هموطن از هموطن!
همه ناامید و خسته تنها شبها را به صبح میرساندند. بدون هیچ چشمداشت به تغییری، بدون هیچ امیدی، گویا در بند افتادهاند و راه رهائی نیست، درهای امید، آرزو و آزادی بسته، دلها تاریک و امیدها مرده.
نزدیک انتخابات بود که موجی به پا شد، گویا همه از خواب زمستانی بیدار شده بودند، بوی امید کوچه را برداشته بود، همه متحد، دست در دست هم، کنار هم. دریایی به پا شد و موجی به راه افتاد که سر باز ایستادنش نبود، با از دست رفتن نداها و سهرابها در میان راه این موج خروشان تر شد، بزرگ و بزرگتر شد، سر باز ایستادنش نبود.
این موج، موج سبز، موج آزادی خواهی، موج نو دوستی، موج میهن پرستی، تا به ساحل نرسد آرام نخواهد نشست، و ساحل این موج ایرانی آزاد و دمراتیک است.
زنده باد مردمان غیور سبز اندیش ایران زمین و به امید رسیدن زودتر به ساحل آرامش!
No comments:
Post a Comment