خاطرم هست هنوز در گذشته ای نه چندان دور در کتب تاریخ میخواندیم که در دربار شاهان شاعرانی بودند که شعر میسرودند. نه برای پیشبرد فرهنگ و زبان پارسی، بلکه برای چاپلوسی و خودنمایی.
خاطرم هست میخواندیم هرچه شاه فاسد تر بود خدم و حشمش بیشتر بود و تعداد دلقکان دربارش متعدد تر.
خاطرم هست میگفتند شعرای منتقد هرگز به این دربار راه نداشتند که مباد ناگاه سخنی ناسزا گویند و به شاه شاهان اهانت کنند و خاطرشان را آزرده سازند.
و این پادشاه فاسد بود که مینشست و به به و چه چه میکرد در حالی که شاعران شعر میسرودند و مطربان مینواختند و ساقیان کاسه های شراب را میگرداندند.
همیشه از این صحنهها خاطره زشتی در ذهنم بود، چون همیشه میدانستم در پاس این به به و آفرین و احسنت گویی، مردمانی در شهر هستند که به دنبال تکه نان خشکی میگردند تا شکم گرسنهٔ بچه هایشان را سیر کنند، چه نفرت بار بود این صحنه تاریخ برایم.
میگویند تاریخ تکرار میشود، درست میگویند، در زیر شاهد ویدویی هستید که نشان میدهد چگونه شعرا در حضور خ.ر. نشسته اند و شعر میخوانند، و ایشان چه به به چه چه ای بلغور میکنند.
و یکی نیست به این عالیجناب سرخپوش بگوید، تو را چه به شعر و ادبیات! چه میفهمی از جناس و استعاره و تلمیح و وزن عروض و سجع و حتی قافیه!
No comments:
Post a Comment